
کات!
دقیقا سه شنبه ساعت 9 و نیم صبح، کارگردان زندگی گفت: کات...
سه شنبه ساعت 9 و نیم صبح بالاخره طیاره ما از زمین ایران بلند شد و در خاک عراق نشست...
یک هفته در بهشت زندگی کردم...
یک هفته در جوار حضرت پدر، حضرت ارباب و حضرت عمو...
7 روز...
و دوشنبه شب دوباره روز از نو...
و هنوز محو سفرم.
محو محو محو محو محو...
از بهشت تا بهشت...
از نجف تا کربلا...
و هزاران قدم که به نیابت از کریم اهل بیت برداشتم. و صدها گام که به نیابت از تمام ملتمسین دعا «احیاء منهم و الأموات» قدم زدم و هدیه کردم به کریم اهل بیت...
کلمات کم می آورند در توصیف لحظات ناب حسینی...
دعا کنید که قلم بچرخد در نوشتن از سفر عشق
و اگر هرسال هم بروی، تکرار نیست
حضور است
عشق است...
و هر سال یک اربعین است
و این زینب (سلام الله علیها) است که پرچم در دست گرفته و طلایه دار زائران برادر است.