
بسمالله
خلاصه داستان:
داستان یک عشق مثلثی است، محمود عاشق لادن است و لادن عاشق احد... حالا احد در پلاسکو کار میکند، آنجا هم کار نمیکرد، چیزی نمیشد.
فرامرز که بیکار است و خودش را جلوی ماشینِمردم میاندازد و با اخاذی پول دیه، زندگی میگذارند. آتشسوزی پلاسکو هم برایشان خیر میشود. خانواده لادن گمان میکنند او و نامزدش زیر آوار ماندهاند، محمود بیخیال لادن میشود. پدرش دیگر به او کاری ندارد. قرارِ قمار احد و بهمن هم برای او و صاحبکارش، خیر میشود. چون وقتی شبانه گاوصندوقش را میزنند تا با محتویاتش قمار کنند، بخشی را خودشان میبرند، سند هم دستِصاحبکارش میافتد. (سندی که صاحبکار گمان میکرده در پلاسکو سوخته است.) حالا این وسط طعنهای هم به عدماهمیت مردم به کالای ایرانی میزنند.
نقد داستان:
۱- ظاهرا جناب کیانی، همیشه تنها راهی که جلوی پای شخصیتهایش میگذارد، دزدی، قاچاق، زورگیری و قمار است.
۲- زندگی دارد سخت میگذرد، خیلی زیاد، سخت... اما نه اینکه تنها راههای حرام منتهی به برونرفت شود.
۳-این وسط، دلم برای آتشنشانها میسوزد. قراربود این فیلم، درباره آنها باشد. اما این قشر خدوم، فقط تیپ بودند و سیاهیلشگر.
۴- این همه تاکید و توصیه شده که از بسطدادن عشقهای مثلثی و مربعی در فیلمها و سریالها پرهیز شود. اما کو گوش شنوا؟
۵- مثلاً الان با دیدنِ این فیلم، جوانان باید متنبه میشود که دنبال ازدواجهایی از روی هوس نروند. چون الان خواهرِلادن سرش به سنگ خورده و هزاربار خودش را لعنت میفرستد.
۶- جوانِ بیکار، بیکار است. بزرگ هم بشود، زن و بچهدار هم شود، از اخاذی پول درمیآورد. ولی به هرحال زندگی میگذرد.
- سینما نگاره
- ۱۱۷